بادوم

بادوم

بادوم

بادوم

توفیق اجباری

هر وقت که به مناسبت های مختلف بحث از جنگ، شجاعت، شهادت و کلاً انقلاب می شد یاد خاطرات تلخش می افتاد. یاد زمانی که عاشق مردی شد و به هر بدبختی شده به دستش آورد. تازه داشت طعم شیرین زندگی را می چشید که جنگ شد. شوهر بیچاره که بی خبر از همه اتفاقات بود، رفت جبهه. وقتی فهمید شوهرش به قول افراد دیگه شهید نشده کلی خوشحال شد، ولی بعد فهمید شوهرش برایش از جبهه کم سوغاتی نیاورده!

مرد بیچاره یک دفعه می زد به سرش و هرکس جلویش بود را دشمن فرض می کرد و به قصد کشت می زد. تازه دخترشون حرف زدن یاد گرفته بود که از آسایشگاه به خانه آمد و دختر کارش به بیمارستان کشیده شد.

حالا سال ها گذشته. هنوز هم وقتی جلوی آینه زخم های صورتش را می بیند که عشقش نا خواسته روی صورتش یادگاری گذاشته، یاد دختری می افتد که توسط پدر مریضش کشته شد و یاد همسری که وقتی متوجه کارش شد خودش را کشت.

با صدای گریه پسرش باز بر می گردد به زندگی امروزش. پسر قصه می خواهد و مادر قصه اش را شروع می کند:

"یکی بود، یکی نبود. مامان بود، ولی دخترش دیگه هیچ وقت نبود"

پ.ن: اینجا می توانید شعری در ارتباط با همین موضوع داستانم بخوانید.

نظرات 7 + ارسال نظر
امیر حسین یکشنبه 15 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 09:22 ب.ظ

غم انگیز و قشنگ بود

سیروس دوشنبه 16 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 11:25 ق.ظ http://sj.blogsky.com

من مطلبت رو اضافه کردم به بالاترین

ای کاش خودمم می تونستم تو بالاترین ببینم و رای بدم. من نمیدونم چجوری می شه سایت فیلتر شده بالاترین رو باز کرد. راستی مرسی از لطفت دوست عزیز

پگاه دوشنبه 16 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 12:59 ب.ظ http://koodaki.blogsky.com

چقدر غم انگیز!!
بهت نمی آد اینقدر تلخ بنویسی. ولی ، این داستات از همه ی داستانهات قشنگ تر بود.

خودمم از اینکه چرا غم انگیز می نویسم یه ذره متعجبم!( یه ذره که بلدی چقدره؟ یعنی یه عالمه!!!)

خدائی دوشنبه 16 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 07:20 ب.ظ http://khodaei.blogsky.com

سلام...
وای...وای...وای
واقعا چه توفیقی...
خدا سر هیچ کس نیاره

بیژن چهارشنبه 18 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 12:19 ق.ظ http://bijhan.blogsky.com

آن‌هایی که وعده بهشت می‌دهند جهنم درست می‌کنند

خویشتن چهارشنبه 18 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 06:36 ب.ظ

وقتی آدم کسی را دوست داشته باشد همیشه چیزی برای گفتن به او پیدا می کند تا آخر عمر

محسن پنج‌شنبه 19 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 09:35 ق.ظ http://filmamoon.blogsky.com/

من همه آن روزها را دیده ام. که وقتی شما آمدید صدای امواج بمباران های تهران را در یکی دوسالگی میشنیدید و گاه بودند همسن و سالان شما که صدای شکستن دیوار صوتی توسط هواپیماها انها را می آزرد - اگر نمی کشت. جنگ بسیار تلخ است و هنوز مانده که آثار آن پدیدار شود. نگذاریم جنگ دیگری در گیرد.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد