بادوم

بادوم

بادوم

بادوم

سفر به چین(۲)

بازدید از دیدنی های شهر پکن برای ما، با دیدن میدان "تیان آن من" در روز دوم شروع شد. این میدان بزرگترین میدان جهان است و دقیقاً در مرکز شهر پکن قرار دارد. تیان آن من به معنای دروازه صلح آسمانی، در دوران امپراتوری سلسله مینگ و چینگ نقش دروازه های ورودی شهر ممنوعه (همان ایست،بازرسی خودمان!) را بازی می کرد و مردم عادی در آن زمان اجازه ورود به این میدان را نداشتند. پس از تاسیس جمهوری خلق چین و فروپاشی امپراتوری، ساختمان های دیگری در این میدان احداث شد. حال، شهر ممنوعه در شمال، آرامگاه مائو در جنوب، مجلس ملی چین و موزه ملی و تاریخ به ترتیب در غرب و شرق این میدان قرار دارند.

اول از همه به دستور لیدرمان باید به زیارت جناب مائو می رفتیم. تمام وسایلمان را به راهنمای چینی گروه سپردیم و رفتیم قاطی چینی هایی که شاخه گل به دست در صف ایستاده بودند تا بروند و رهبرشان را زیارت کنند. با وجود اینکه مردم چین چندان دل خوشی از مائو در اواخر عمرش نداشتند ولی راهنمای چینی مان می گفت که این صف طولانی مردم برای ادای احترام به رهبری است که اوضاع چین را دگرگون کرد. بعد از بازرسی بدنی، همینطور با صف پیش رفتیم تا وارد ساختمان آرامگاه شدیم. دراتاق اول مجسمه مرمری از مائو بود که چینی ها می رفتند جلوی مجسمه، بعد از تعظیم شاخه گل خود را تقدیم مجسمه رهبرشان می کردند و باز به صف برمی گشتند. وسط اتاق بعدی، مائو، با لباس رسمی در تابوتی شیشه ای برای همیشه خوابیده بود. بازدید زیارتی مان(!) کاملا ساکت، بدون هیچ توقفی و همانطور که با صف حرکت می کردیم تمام شد و باز به محوطه میدان تیان آن من برگشتیم. (عکس)

هر گوشه از میدان را که نگاه می کردیم پر از گل بود. برخی از این گلکاری ها دائمی و برخی دیگر به خاطر المپیک انجام شده بود. روزشمار شروع المپیک که دولت چین 4 سال پیش آن را در گوشه ای از ساختمان موزه ملی نصب کرده بود می گفت که 14 روز دیگر المپیک شروع می شود.

رسیده بودیم جلوی مهمترین قسمت میدان، یعنی شهری که 24 امپراتور چین به مدت 500 سال در آن زندگی و بر مردمی حکومت کردند که اجازه ورود به این شهر را اصلا نداشتند. شهر ممنوعه.

این شهر که 9999 اتاق دارد ( عدد 10 در چین عدد خداست و اتاق ها نباید به این تعداد می رسید) به دو قسمت خارجی که امپراتور از آنجا بر کشور اعمال قدرت می کرد و قسمت داخلی که محل زندگی امپراتور، 3000 زن دائمی و صیغه ای او و سایر خانواده سلطنتی بود، تقسیم می شود. (عکس) در این شهر اژدها نماد امپراتور، سیمرغ نماد ملکه، آهو نماد زن صیغه ای، لاک پشت نماد حکومت جاودانه و درنا نماد طول عمر هستند. دو اژدها در شرق و غرب ورودی ساختمان های شهر ممنوعه وجود دارد. اژدهای سمت شرق که نر است پنجه راست جلویی خود را روی گویی قرار داده که به معنای گسترش قدرت امپراتور در تمام جهان است. (عکس) اژدهای ماده سمت غربی که پنجه چپ جلویی خود را بر روی بچه اژدهایی گذاشته است هم نشان از یک خانواده پر رونق و در حال رشد دارد. (عکس) این دو اژدها در ورودی ساختمان های شهر پکن هم فراوان دیده می شوند.

درمحوطه ای که اتاق ها وجود دارند هیچ درختی کاشته نشده و دلیلش این است که هیچ چیز در این شهر نباید بلند تر از ساختمان های امپراتور، یعنی نماینده خدا بر روی زمین باشد. بعد از اینکه ساختمان ها تمام شد در بخش انتهایی شهر از باغی سرسبز و پر از درخت های کاج می گذریم. از دروازه خروجی شهر که خارج می شویم سفر 4 ساعتمان به شهر ممنوعه هم تمام می شود.

دیدن نمایش کنفو که ماجرای یک استاد بزرگ کنفو است و زندگی او را از بچگی تا زمانی که به مقام استادی می رسد را نمایش می دهد، پایان روز دوم سفر ماست.

جلب توجه کردنی ها:

صبح که برای خوردن صبحانه به رستوران هتل می رویم هر زوج اروپایی و آمریکایی که وارد رستوران می شود همراهش یک کودک چینی هم هست. از لیدرمان که دلیلش را می پرسم می گوید دولت چین فقط به دو بچه در هر خانواده شناسنامه می دهد و بعضی از زوج های اروپایی و آمریکایی که بچه دار نمی شوند کودکان چینی که شناسنامه ندارند را به فرزندی قبول می کنند.

در میدان تیان آن من مردم چین برای اینکه نقشی در المپیک داشته باشند با کارگرانی که باید نرده های این میدان را تمیز می کردند همراه شده بودند و هر کدام دستمال به دست گوشه ای از نرده های این میدان را تمیز می کرد.

بعد از اینکه از شهر ممنوعه خارج شدیم چند چینی کیسه ای جلوی ما می آوردند و به چینی چیزهایی می گفتند. ما هم فکر کرده بودیم گدا هستند و به آنها محل نمی گذاشتیم(!) که راهنمای چینی مان گفت این ها داوطلبانه اینجا ایستاده اند و از توریست ها خواهش می کنند به جای اینکه بطری های خالی آب شان را زمین بندازند، داخل کیسه هایی که دستشان گرفته اند بیندازند، تا اطراف شهر ممنوعه برای المپیک تمیز باشد.

حتی در چین هم آلودگی دست از سر ما برنمی دارد. هوا مه و دودی است که چند متر آنطرفتر خودمان را به سختی می بینیم.

ادامه دارد...

پ.ن: امروز روز خبرنگار بود. این روز رو بیشتر به  خبرنگارهایی که به هر دلیلی الان بیکارند یا مشغول کار دیگه ای غیر از کار مورد علاقه خودشون هستند تبریک می گم. امیدوارم روزی برسه که هرکس تو این مملکت سر کار خودش باشه، روزنامه ای به بهانه نشر اکاذیب  تعطیل نشه، کسی تو هیچ حرفه ای برای همکارش نزنه، همگی به هم احترام بزارند و تو حرفه های هم سرک نکشن! (انگار دلم خیلی پر بود!!!)

نظرات 12 + ارسال نظر
یکی که اول اسمش صادقه جمعه 18 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 12:29 ق.ظ http://glassagency.persianblog.ir

سلام
لطفا سایت دانشجویان دانشکده خبر رو لینک کن مرسی
teribon.com

محمد شنبه 19 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 09:07 ق.ظ

سلام خیلی جالب بود
این اطلاعات دقیق رو چطور بدست اوردید؟
بروشور یا برگه راهنما در کار بود یا فقط لیدر توضیح میداد؟
راستی صبحانه چی خوردین؟) حتما نون و پنیر که نبوده؟

بیشتراطلاعات رو لیدرمون بهمون می گفت. خانوم بینهایت واردی بود.
برای صبحانه همه جور چیزی تو رستوران پیدا می شد ولی من فقط دو تیکه کیک و یه فنجون چایی می خوردم!

مزدور شنبه 19 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 06:12 ب.ظ http://mozdor.persianblog.ir

سلام
پ. ن جالبی نوشتی
یه نکته ای برام عجیبه
به نظر می رسه خبرنگاری. یه خبرنگار خانوم که رفته چین برای المپیک
من لیست اعزامی ها رو که دیدم فقط یه خانوم بود که می شناسمش و می دونم که این وبلاگش نیست.
شاید من اشتباه می کنم البته
به هر حال موفق باشی
یاحق.

خبرنگار هستم. ولی سفرم به چین اصلا کاری نبود. یک هفته قبل از شروع المپیک برگشتم تهران.

مهران فرجی شنبه 19 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 06:53 ب.ظ http://www.yedafe.blogfa.com

روز خبرنگار مبارک
بیانیه دانشجویان دانشکده خبر به‌مناسبت روز خبرنگار

ارمغان شنبه 19 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 11:32 ب.ظ http://www.loligames.blogspot.com

شما لطف دارین
اسمتون اسم دوست عزسزیست که دور از جان شما یک سال پیش از دست داده ام

متاسفم

جواد حیدریان یکشنبه 20 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 02:04 ب.ظ http://kalloo.blogsky.com

سلام مهدی خانوم
سفرنامه رو خوندم اما به شدت عکس هات بزرگ بودند دو سه تاشو دیدم.
جالب بود/

رضاکاظمی دوشنبه 21 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 09:14 ق.ظ http://baroun82.persianblog.ir

چه جالب!شمااین همه نوشتی وماخبرنشدیم.قبلارسم بودخبرمی دادن!الان فرصتش نیست این همه روبخونم بعداسرصبرمی خونم.فقط اینکه:سفرهای دیگروخوشایندتری برات آرزومی کنم.جهان روخوب ببینی وبه نظرگالیله برسی که: زمین گرده!!!داستانی که تووب من خوندی چطوربود؟نظر داده بودی پاک شده بود نه؟!!!!موفق باشی

لیلا سه‌شنبه 22 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 12:01 ب.ظ

تو نوشتن سفر نامه نشون دادی که حقا خبر نگاری .
شما که باید عمو جان ما رو بشناسی خانم :دی

امیررضا سه‌شنبه 22 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 04:40 ب.ظ http://www.ostorlaab.persianblog.ir

خیلی ممنون استفاده کردیم
دست شما درد نکنه

امیررضا چهارشنبه 23 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 12:51 ب.ظ http://www.ostorlaab.persianblog.ir

لطف دارین

مزدور چهارشنبه 23 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 03:13 ب.ظ http://mozdor.persianblog.ir

سلام
ممنون از اظهار لطفت
ولی کاش تا المپیک می موندیا حتما وضعیتش جذاب تر می شده و عکسای بهتری هم می تونستی بگیری
راستی یکی این بالا بهت گفته مهدی خانوم!!
بازم پیش ما بیا
موفق باشی
یاحق.

کاش می شد بمونما. حیف :(
معمولا سر کسایی که به اسم و فامیلشون حسابی حساس هستن از این بلاها زیاد میاد!!!

شمیم دوشنبه 22 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 09:56 ب.ظ http://shamimjoon.blogsky.com/

سلام
مایلین واسه تبادل لینک؟
منتظرتونم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد